تمام یاران امام به سوی بهشت شتافتند . تنها اهل بیت حسین مانده بودند . علی بن حسین ( ع ) که زیبا ترین و خوش سیرت ترین مردم بود ، از جمع اهل بیت بیرون آمد و از پدر اذن نبرد خواست . امام پس از اجازه ی پیکار نگاهی به او انداخت و آن گاه چشم بر زیر افکند و گریست و فرمود : خدایا شاهد آن باش که اکنون جوانی به مصاف تزویر رفت شبیه ترین خاندان محمد از جهت خلقت و اخلاق وگفتار به او بود و ما هر گاه مشتاق دیدار رسولت می شدیم به او می نگریستیم .
علی اکبر به میانه ی میدان رفت و جنگی نمایان کرد و کثیری را نابود کرد . سپس به سوی پدر بازگشت و گفت : پدرم تشنگی هلاکم کرد ! فشار آهن مرا به سختی انداخته ، آ یا جرعه ای آب نیست که من بنوشم ؟
امام با شنیدن این سخن گریست و فرمود : فریاد ! پسرکم ، بجنگ و دشمنان خدا را بکش که به زودی زود جدت رسول خدا تو را چنان سیراب می کند که دیگر تشنه نمی شوی .
علی اکبر ( ع ) به میدان باز گشت و دلاورانه به مصافش ادامه داد تا این که نا غافل مُنقِذ بن مُره عبدی نا غافل تیری به او زد . در آن گاه علی اکبر فریاد زد : پدر جانم ! درود و سلامم بر تو باد ! جدم رسول خدا را می بینم که به تو سلام می رساند و می فرماید : برای آمدن نزد ما عجله کن !
سپس فریادی از دل بر آورد و به شهادت رسید .
امام حسین ( ع ) پس از شنیدن صدای فریاد وی بالای سرش رفت و کنارش نشست ، صورتش را بر صورت او نهاد و فرمود :
خداوند آن کس را که تو را کشت ، بکشد ! آنان چه جسارتی نسبت به خدا و هتک حرمت رسول خدا کردند ؛ بعد از تو خاک بر سر دنیا !
در این گاه زینب از خیمه برون شد و گفت : جانم ، پسر برادرم ، علی اکبر ! و پیکر وی را در آغوش گرفت و بر او گریست .
امام ( ع ) ایشان را باز گرداند .
گوارا باد بر او شهادت ! سید اکبر نخستین نفر از این خاندان پاک بود که به دیدار رسول خدا رفت و سیراب چشمه ی کوثر گشت . خدایا ...
|